تابناک رضوی: مراقبت، شرط آراستگی و پیراستگی است. این را از رفتار دو استادم مشاهده کردم که در دانشگاه آزاد اسلامی مشهد تدریس داشتند. جناب دکتر رجائی پور، وقتی وارد کلاس میشد، با آن قامت بلندش و لبخندی که همیشه برلب داشت، عبا را با احتیاط از شانه برمی داشت تا میکرد و جایی میگذاشت که غبار بر آن ننشیند و تای اتویش هم نشکند. چنین هم میشد اما استاد دیگر، دست میبرد و از پشت عبا را جمع میکرد و روی صندلیای میگذاشت که در حوالی پنجره بود و گاه خوش هم روی آن مینشست! وقتی میخواست آن را بردارد، هم اتویش به هم خورده و هم غبار گرفته بود! هرچه تکانش میداد هم اثری که میخواست نداشت! سخت هم – گاه - تکان میداد اما نتیجه چندان فرق نمیکرد. با خود میگفتم جناب استاد از اول مراقبت میفرمودید تا کار به این جا نرسد که چون رسید، با تکاندن غبار از دامن برنمیخیزد. قصه مبارزه با فساد هم از همین جنس است. باید مراقبت کرد جامه و مهمتر از آن جان را تا آلوده نشود که اگر شد، چاره کار سخت خواهد شد چنان که شده است هم. مارهای کوچک به روزگاران به افعیهای هولناک و بزرگی تبدیل شدهاند که کوبیدن سرشان به این آسانیها نیست. خبرهای پرونده طبری و دوستانش را بخوانید، خبرهای دیگر پروندههای گذشته را هم به خاطر آورید با این قلم هم عقیده خواهید شد که گاه با یک غفلت خیلی زود، دیر میشود، خیلی دیر! مگر نشد و نبردند مال و امید و باور مردم را؟ مگر با عناوین گوناگون شبیخون نزدند به خرمن مردم؟ حالا باز با افعی بزرگی مواجهیم که مارها را نخورده بلکه به خدمت گرفته تا مغز امید و باور مردم را خورش چاشت خود کنند آن سان که ضحاک میکرد. شبکه شدهاند تا اختاپوسوار به هرجایی که میشود دست اندازند. کاش از اول، متولیان امر و صاحبان چشمهای باز که تکلیف رصد و پایش و نظارت داشتند، مراقبت میکردند تا کار به این جا نرسد. کاش بعداز این - لااقل - حضرات، حرمت عبای خود را داشته باشند و آن سان که استاد رجائی با احتیاط و احترام، حریم لباسش را داشت، حدود و ثغور مسئولیتهایشان را حریم بانی کنند تا دگر باره ماجراهایی از این دست و آدمهایی چنین در جایگاههایی چنان، نداشته باشیم که به باور و امید مردم شبیخون بزنند. برای گرفتار نشدن به فساد و اختلاس و.... باید مراقب بود از اول کسی بدان دست نیالاید والا چون بیماری دیابت شتاب خواهد گرفت که آن وقت، قطع کردن دست هم چاره کار نخواهد بود. از همین اول به یک بیل خاک میتوان سرچشمه را بست اما فردا نه با پیل که با لودر هم نمیتوان جلو گرفت بر موجی که به راه میافتد. این مراقبت هم اقتضا میکند فضا برای کنشگری حرفهای و صادقانه رسانهها فراهم شود تا در فرآیند نظارت ملی و امر به معروف و نهی از منکر بتوانند نور بتابانند به جاده که کسی راه به بیراهه نبرد که اگر چنین شد از داغ و درفش هم کاری ساخته نخواهد بود. جان کلام این که این افعیها را به اقتدار سر بکوبیم اما مراقب باشیم که لباسمان را چه جور و کجا میگذاریم و سر کدام سفره مینشینیم و با چه کسانی دوستی میکنیم. حواسمان به وسوسه خناسان باشد به ویژه مسئولان شش دانگ حواسشان جمع باشد و قوه ناظر از بیرون را هم فعال نگه دارند تا دگر باره دامی چنین و افعیهایی چنان به وجود نیاید. چنین باد انشاءالله!