به گزارش تابناک اصفهان، چگونه می توان به اهداف شخصی و شغلی خود دست یافت؟چگونه میتوان به اهداف شخصی و شغلی خود دست یافت؟
به نظر شما هدف از زندگی چیست؟ «شاد زیستن و موفق بودن»
مطابق نظر «کاترین پاندر»، شکست اساسا ثمره اندیشیدن به شکست است؛ بنابراین رسیدن به موفقیت نیز ثمره اندیشیدن به موفقیت است. برای رسیدن به اندیشه مثبت موفقیت و پیشرفت باید آموخته باشیم که شیوههای نادرست، مدیریتهای غلط، تبعیضها، غصهها و روشهای کهنه و منسوخ را رها کرده و در عوض از راهکارها و شیوههایی استفاده کنیم که میتوانند موجبات پیشرفت، موفقیت و رسیدن به اهداف را در زندگی شخصی و شغلی ما فراهم سازند؛ اما برای رهایی از کهنگیها باید به آفرینش اهداف زندگی خود پرداخت. اهداف زندگی ما حداقل از نظر خودمان مطلوبیتهایی هستند که درصدد هستیم در وقت معینی از آینده، آنها را به منصه ظهور آوریم؛ بنابراین، «اهداف»، فرم و نیت انجام کار در آینده است، ولی تعیین و اجرای آن قطعا در زمان حال صورت میگیرد.
واژههای «شکست»، «موفقیت» و «پیشرفت» چه معنایی دارند؟
هنگامی که در رابطه با رسیدن به اهداف شخصی و شغلی صحبت به میان میآید، به نظر میرسد افرادی هستند که میتوانند با استفاده و توجه به استعدادها، امکانات و محدودیتها به اهداف خویش برسند و البته میتوان آنها را موفق و پیروز نامید و افرادی را که به عللی نمی توانند به هدفهای خود برسند، شکست خورده تلقی کرد (عدم استفاده صحیح از استعدادها، امکانات و بی توجهی به محدودیتها ...).
امکان دارد فردی تمام استعدادها و تواناییهای خود را در راه رسیدن به یک هدف دلخواه متمرکز نماید و در آن زمینه به هدفش برسد.
بهترین داور برای تعیین شکست یا موفقیت افراد، خود آنها هستند؛ اما بی مناسبت نیست اگر به افرادی اشاره کنیم که با وجود داشتن امکانات، تواناییها و استعدادها در راه رسیدن به اهداف شخصی و شغلی موفق نیستند. در واقع آنها افرادی هستند که همواره میترسند در کار شکست بخورند.
در این میان، میتوان به اصطلاح «ترس از شکست»، «جان اتکینسون» اشاره نمود. وی در سال 1950 میلادی در تحقیقات خود در دانشگاه میشیگان در این رابطه گفت: «اساسا ترس از شکست، اضطرابی را توصیف میکند که در رابطه با احساس شکست حس میشود، نه در رابطه با شکست واقعی». بنا به اظهار اتکینسون، چنین افرادی دارای ویژگیهای زیر هستند؛
1 ـ افرادی که در متغیر ترس از شکست در سطح بالایی قرار دارند، عمدا مایلند از موقیتهای مفقیت آمیز پرهیز کنند.
2 ـ اگر این افراد در موقعیتی قرار گیرند که نیروی انگیزشی فراوان از قبیل همراهی با گروهی که به پیشرفت علاقهمند است، وجود داشته باشد، که مجبور باشند با آنها کار کنند و در چنین موقعیتهایی بمانند، یا کارهای خیلی دشوار میکنند یا کارهای خیلی آسان. علت این امر آن است که کارهای آسان احتمال شکست پایینی دارد و دیگر آنکه اگر در کاهای خیلی دشوار شکست بخورند، هیچ کس آنها را برای شکست سرزنش نخواهد کرد.
3 ـ از موقعیتهایی که در آنها دقیقا ارزشیابی شده، پرهیز میکنند.
4 ـ حریم خصوصی خود را ترجیح میدهند (بیشتر در لاک خودشان هستند).
5 ـ از مسئولیت پذیری گریزاناند.
6 ـ هنگامی که از عهده یک سطح از عملکرد برنیایند، دیگران را نکوهش میکنند.
بدون تردید وقتی از «شکست» صحبت میشود، ذهن انسان به نقطه مقابل آن یعنی «موفقیت» متمرکز میشود. «موفقیت» هم مثل بسیاری از واژههای دیگر حالتی نسبی دارد، با این تفاوت که از دیدگاه افراد مختلف این واژه به صورتهای گوناگونی تعبیر و تفسیر میشود. برخی موفقیت را در جنبههای مختلف، سبقت گرفتن هر فرد از هم سطح خود تلقی میکنند.
موفقیت دو بعد جمعی و فردی دارد که برای ارزیابی آن، باید هر دو جنبه را مد نظر قرار داد و توصیه ای که در اینجا میتوان کرد، در قدم اول، شناختن هویت خویش و جامعه است (شناخت اهداف و نیازهای خود و جامعه) و در گام بعدی رسیدن به نوعی سازگاری فردی و اجتماعی، بدین صورت که در راه موفقیت در اهداف خویش و دنبال کردن آنها تا حدی پیش رویم که به صیانت جامعه ضرر نزند و تا حدی درگیر مسائل و اهداف اجتماعی شویم که به فردیت و اهداف شخصی خویش آسیب نرسانیم.
منظور از پیشرفت چیست؟ چه کسانی انگیره پیشرف دارند؟
با رعایت اصل ایجاز میتوان پیشرفت را پیشی گرفتن از یک معیار تعیین شده نامید که میتواند تعیین این ملاک به صورت فردی یا جمعی ... باشد.
تعریفی که مک کللند از انگیزش پیشرفت میدهد چنین است: «آرزو به پیش گرفتن از یک معیار ویژه رفتاری تعیین شده» که ما این ویژگی را در جهت دستیابی به اهداف شخصی و شغلی در افراد دور و برمان میبینیم. به نظر مک کللند، افراد واجد این خصوصیت (انگیزه پیشرفت) دارای ویژگیهایی هستند که در زیر به آنها اشاره میشود؛
1 ـ این افراد پیشرفت را تجربه رضایت بخشی تلقی میکنند.
2 ـ افرادی که واجد نیاز به پیشرفت بالایی هستند، در مقایسه با آنهایی که نیاز به پیشرفت اندگی دارند موقعیتهای زیر را ترجیح میدهند و در آن موقعیتها کار میکنند.
الف) موقعیتهایی که انجام کار در آنها، متوسط باشد؛ یعنی قبول انجام کارهایی که نه خیلی سخت و نه خیلی آسان هستند.
ب) موقعیتهایی که در آنها آگاهی از نتایج عملکرد میسر باشد؛ دوست دارند بدانند کارشان پیشرفت داشته یا خیر.
پ) موقعیتهایی که در آنها مسئولیت فردی فراهم میشود؛ دوست دارند مطمئن شوند غیر از خود، کسی برای پیشرفت امتیازی نگیرد.
مک کللند در تحقیقات خود تلاش کرده است تا الگویی گسترده از علل پیدایش «نیاز به پیشرفت» به دست دهد و به سخنی دیگر به دنبال آن بوده که بداند در چه محیطهایی افراد واجد نیاز به پیشرفت پرورش مییابند.
بخشی از این تحقیقات نشان میدهد که افراد دارای انگیزه یا نیاز پیشرفت:
1) در محیطهایی پرورش یافته اند که از آنها انتظار کفایت و لیاقت میرفته و در سنین پایین (ایام کودکی) در انجام کارها استقلال آنها محترم شمرده شده است.
2) این افراد در خانوادههایی پرورش مییابند که سلطه گرایی پدرانه اندک و سلطه گرایی مادرانه اصلا وجود ندارد.
هدفگذاری چیست؟
آنچه فرد در دستیابی به اهداف شخصی و شغلی باید بداند، «هدف» است؛ بدین معنا که معلوم شود هدف چیست و یا اینکه چه چیزی هدف نیست. باید دانست که بین «هدف» و «جهت» میتوانیم تفاوت قائل شویم.
مقصود شما چیست؟
آیا تا به حال واقعا درباره این جمله فکر کرده اید؟ «آیا میدانید چه میخواهید؟»
افرادی که در این کره خاکی زندگی میکنند از پیر و جوان، زن و مرد، سیاه و سفید اکثرا در زندگی شخصی و شغلی خویش اهدافی دارند و اغلب آنها را دنبال میکنند ول این میل عمومی در همه افراد هدفدار وجود دارد، که به اهداف خویش برسند.
یکی از علتهای مهم میتواند این باشد که آنها هم «اهدافشان» را و هم «قصد» خویش را به خوبی میشناسند.
منظور از هدف و مقصود چیست؟
شاید هدفها نزد افراد به صورتهای متفاوت یافت شوند، اما همیشه ورای هر هدف، چیز دیگری وجود دارد که ما آن را «مقصود» مینامیم. هدفها در طول حیات ممکن است دستخوش تغییرات شوند، ولی «مقصود» ثابت میماند.
اگر مقصود را دریابیم و آن را با تمام وجود لمس و جهت دار به سوی آن حرکت کنیم، خواسته یا ناخواسته به تمام اهداف خواهیم رسید. پس آنچه لازم است اینکه در راه رسیدن به اهداف شخصی و شغلی اولا مقصودها را دریابیم. دوم آنکه هدفهایی را که در جهت مقصود است انتخاب کنیم.
«افرادی که خود را در راه رسیدن به هدفها موفق نمییابند، یا مقصود را درنیافته اند و یا اهدافی مغایر با مقصود، برای خویش برگزیده اند».
چگونه میتوان به اهداف خویش دست یافت؟
رسیدن به آنچه در زندگی خواهان آن هستیم، مستلزم کوشش بسیار است. کسی که حاضر نباشد، مرتب روزی حداقل 60 دقیقه وقت صرف تلاش برای رسیدن به هدفهای خود کند، به اندازه کافی به آن هدفها علاقه مند نیست؛ یعنی در حقیقت آن نیروی درونی که بتواند رفتار او را هماهنگ کند و به او جهت دهد ندارد. ما این نیرو را «انگیره» مینامیم و نباید دچار این اشتباه شد که فقط داشتن انگیزه، بدون تلاش و کوشش مستمر، ما را به اهدافمان خواهد رساند.
گامهای اساسی در رسیدن به اهداف خویش
راهبرد نخست:
اهداف زندگی خود را تعیین کنید.
راهبرد دوم:
اهداف خود را دقیق تر و قابل سنجش انتخاب کنید. برای رسیدن به اهداف خود سعی کنید آنها را دقیق و قابل سنجش در نظر بگیرید. «دقیق بودن» یعنی توصیف هدف به طوری که تصویر ذهنی مختصر و روشنی از آنچه به دنبالش هستید در ذهنتان نقش ببندد و قابل سنجش بودن، یعنی تعیین درجه بندی برای اینکه هدف از حالت ذهنی به حالت عینی دربیاید. باید دانست که هر قدر دو خصوصیت «دقیق بودن» و «قابل سنجش بودن» رعایت شود، سریع تر میتوانید منابع مورد نیاز برای تحقق آنها را شناخته و به کار گیرید.
راهبرد سوم:
تردیدهای خود را در راه رسیدن به اهدافتان با عبارات تأکیدی مثبت و در زمان حال، برطرف کنید.
راهبرد چهارم:
برای رسیدن به اهداف واقع بینانه ای که در نظر گرفته اید، تاریخی معین کنید.
بزرگ ترین راز موفقیت اشخاصی که به اهداف خود رسیده اند، این است که اولا آن را به بخشهای کوچک تجزیه کرده اند و ثانیا در جهت تحقق هر کدام از آنها کوشیده اند.
راهبرد پنچم:
برای تحقق سریع اهدافتان، آنها را به روشنی مجسم کنید. باید سعی کنید خود را در موقعیتی که آرزو دارید تصور کنید. سعی کنید تجسم اهدافتان را به یک عادت مداوم تبدیل کنید. هنگامی که هدفی را مجسم میکنید، موکدا به ذهن دستور میدهید تا تمام نیروی خود را در راستای تحقق آن هدف تجهیز کند.
راهبرد ششم:
آخرین راهبردی که ما برای دستیابی به اهداف شخصی و شغلی توصیه میکنیم، افزایش اثربخشی است.
برای افزایش اثربخشی راهکارهای زیر سفارش میشود:
الف) در هر عملی، مقصودی پیدا کنید.
ب) تلاشهای پراکنده خود را منظم کنید.
پ) اقدامات منطقی و حساب شده را جایگزین حرکت های شتابزده کنید.
ت) برای اوقات خود یک برنامه ریزی صحیح انجام دهید.
ث) خود را متعهد کنید که در وقت و تاریخ مقرر، کارهایتان را انجام دهید.
ج) فعالیتهای خود را با تسلط کامل هشیاری انجام دهید.
چ) با عادات مضر و مصرف مواد تحریک کننده و کند کننده اعصاب مانند مواد مخدر جدا مبارزه کنید.
ح) تمام فعالیتها، تماسهای تلفنی و قرار ملاقاتهای خود را به عنوان فعالیتهای روزانه در دفترچه ای یادداشت کنید.
خ) فعالیتها و قرارهای ملاقاتهای ثبت شده خود را اولویت بندی کرده و به ترتیب اهمیت آنها را انجام دهید.
د) بهترین زمان کارایی خود را در روز مشخص کرده، و مهم ترین کارها را در آن ساعت یا ساعات انجام دهید.
ذ) فقط آنچه را میتوانید انجام دهید قول دهید، و به آنچه قول میدهید انجام دهید.
ر) از اوقات مرده خود مانند وقتی که سوار اتوبوس یا تاکسی هستید یا در صفی ایستاده اید، برای مطالعه یا برنامه ریزی اوقاتتان بهره گیرید.