همه مردم «ملهم عاصم المصری» را میشناختند. او به شجاعت، قدرت، وجاهت و بزرگی معروف بود. ایشان پسری داشت بهنام ابونایف که به این خاطره مربوط میشود. امام صدر برای مدتی موقت در محلی از بقاع بهنام هتل آلویت مستقر بود. این محل بعدها به «مدینه الامام الصدر» مشهور گردید.
یک روز امام مرا صدا کردند. مأموریت دادند تا پیش ابونایف بروم و بگویم که امام میخواهند به زیارت شما بیایند. من که حیرت کرده بودم، مدتی تأمل نمودم و کار به تأخیر افتاد. زیرا میدانستم که این آقا یکی از کسانی است که سالهای متمادی با امام دشمنی کرده است. سالها امام را متهم کرده بود که ایرانی، منحرف، همکار کجا، دشمن فلسطینیها و ... است.
یعنی انواع تهمتها را به امام وارد کرده بود. امام تردید مرا دید. گفت از شما خواهش کردم به ابونایف خبر دهید که میخواهم به زیارت ایشان بروم. فاصله بین محل اقامت امام و منزل این شخص زیاد نبود. یعنی از یک کیلومتر تجاوز نمیکرد. به امام گقتم: «سرورم! این آقا یک عمر با شما دشمنی کرده و تهمت زده است.» اما امام گفتند عیبی ندارد. بروید و آنطوری که گفتم عمل کنید. رفتم. بالا‡خره دستور امام بود و باید اجرا میشد. به آن آقا گفتم که امام میخواهند به ملاقات شما بیایند. او هم خیلی تعجب کرد. با تعجب سؤال کرد که آیا خود امام شما را فرستاده است؟ گفتم بله، خود امام مرا فرستادهاند.
آن آقا مرا خیلی خوب میشناخت. نیم ساعت وقت خواست تا خودش را آماده کند. برگشتم و به امام خبر دادم. بعد از گذشت نیم ساعت به اتفاق امام سوار ماشین شدیم و رهسپار منزل آن آقا شدیم. این آقا باغ بزرگی داشت. از ساختمان تا در باغ حدود 200 متر فاصله بود. وقتی به در باغ رسیدیم، دیدیم که آن آقا با تمامی افراد خانواده و فرزندان به انتظار امام ایستادهاند. سرش برهنه بود و با پای پیاده تا دم درب آمده بود. این خیلی معنا داشت. ابونایف که حدود 75 سال سن داشت، با پای پیاده و سر برهنه به استقبال امام آمده بود. چنین برخوردی در منطقه بعلبک خیلی معنا دارد. ابونایف امام را درآغوش گرفت و شروع به گریستن کرد.
سپس باتفاق وارد ساختمان شدیم و حدود 10 دقیقه در آنجا نشستیم. فنجانی قهوه خوردیم و برگشتیم. وقتی برگشتیم، امام من و تعدادی از برادران را صدا زدند تا خدمتشان برویم. در آنجا چنین گفتند: «فرزندان من. اساس کار، شما هستید. اساس تشکیلات، شما هستید. قدرت ما، شما هستید. این آقایان تنها پوششند. باید اینها را دریابیم تا بر ضد شما عمل نکنند. تنها چیزی که میخواهم، آن است که اینها ساکت باشند.
بتوانید شب و روز کار کنید. کادر تربیت کنید و مردم را آماده کنید. تشکیلات ما به سان باغی است که شما میوههای آن هستید و اینها حصار آن. کار کنید و بگذارید تا شما را توسط این افراد پوشش دهم. اینها هیچ امتیازی نخواهند گرفت. تنها آن کاری را انجام میدهند، که ما بخواهیم.»
به گزارش تابناك،تا به امروز بارها و بارها از لغو سخنراني ها و محدوديت ها در دولت هاي مختلف شنيده ايم.اما اينبار در رشت اتفاقي كه افتاد را نميدانيم بايد جز شيطنت عده اي گذاشت يا آنكه آمدن فردي همچون صادق زيباكلام براي مجموعه اي هزينه در بر داشت.هر آنچه كه هست اين پديده ناپسند در ايران جا خوش كرده است.
صادق زیباکلام که به مناسبت ایام دهه فجر انقلاب اسلامی به دعوت جوانان حامی تدبیر و امید استان گیلان به رشت آمده بود قرار بود روز سه شنبه مورخه ۹۳/۱۱/۲۱ راس ساعت ۱۸ عصر در بانک صادرات سخنرانی کند که بنا به دلایلی مکان سخنرانی وی به سالن تختی ورزشگاه عضدی رشت تغییر کرد.
البته بنرهای نصب شده در سطح شهر رشت مکان برگزاری این همایش را سالن همایش های بانک صادرات معرفی می کردند.
یک منبع آگاه در این خصوص گفت: " سالن همایش بانک صادرات توسط یکی از دستگاه های اجرایی استان که بودجه آن از بیت المال تامین می شود و شائبه هایی در خصوص دخالت مستقیم آن در امور انتخابات آتی مجلس وجود دارد، اجاره شده بود و البته افرادی که برای اجاره سالن مراجعه کرده بودند نگفتند که سخنران همایش چه کسی است!!"
وی ادامه داد: " پس از آن که مشخص شد دکتر زیباکلام قصد سخنرانی را در این مراسم دارد بنا به دلایلی صلاح دیده شد که سالن همایش بانک صادرات به این همایش اختصاص پیدا نکند و لذا سخنرانی ایشان در مکان دیگری برگزار شد"
وی در خصوص چرایی این موضوع و لغو به یکباره سخنرانی در محل سالن همایش های بانک صادرات گفت: " برخی صلاح ندیدند در برهه کنونی و نزدیکی به انتخابات مجلس و شرایطی که در حال حاضر وجود دارد، این سخنرانی در سالن همایش های بانک صادرات برگزار شود"