اشاره: سِر آلکس فرگوسن جایی گفته: کافیست ده تکه چوب و «زینالدین زیدان» را به من بدهید، من شما را قهرمان اروپا میکنم!
و حالا، پرسش اصلی هنر امروز مازندران، تنها این نیست که فرگوسن که بود و چه کرد؟! پرسش اصلی این است: «آقای زیدان! شما کجایی؟»!
قبلا به گوشهای از مشکلات عدیده مدیریت و ساماندهی «ترانه» در مازندران اشاره کردیم اما اگر نخواهیم توجیه کنیم، با نگاهی گذرا به وضعیت هنر مازندران در شاخههای مختلف، در مییابیم که فرسنگها از آنچه که استحقاقش را داریم دور ماندهایم.
پیشتر اشاره کردیم که شاید اصلیترین دلیل این عقب ماندگی، عدم وجود یک تیم خلاق هنری در بدنه دستگاههای دولتی است. انسانهای خلاقی که به دور از حاشیههای معمول هنری و غیرهنری، تنها به فکر منافع استانی باشند که هوایش را نفس میکشند.
با اینکه اخیرا در راستای بهبود وضعیت مرکز استان به خصوص در زمینههای عمرانی اتفاقات مثبت فراوانی رخ داده اما در زمینههای فرهنگی - هنری هنوز نیاز به خلاقیت بیشتر و ایدههای تازه احساس میشود. ایدههایی که بتواند شاعران و سایر هنرمندان را با فضای گروههای هنری آشتی دهد.
دستکم در حوزه شعر که بیشتر از سایر حوزهها در جریان چگونگی اوضاعش هستم، بسیاری از شاعران خوب استان و مرکز استان، یا به امید رسیدن به جایگاهی بهتر از نظر شأن اجتماعی و مسائل مالی، از این دیار کوچیدهاند یا به طور کلی عطای هنر را به لقایش بخشیدهاند و نشستهاند به حساب کتابهای یارانهای! و یا گوشه نشینی را به حضور در انجمنهای ادبی و راهنمایی شاعران جوان ترجیح دادهاند و در اتاقهایشان مینویسند و سیگار دود میکنند که لابد «این اشارت ز جهان گذران ایشان را بس».
متاسفانه تجربه نگارنده در زمینه حضور در محافل هنری، چه محافلی که به صورت شخصی اداره میشوند و چه جمعهای شاعرانهای که یک سازمان، نهاد یا... بر آن نظارت میکند، تجربه تلخیست. برخوردهای سلیقهای، بیاعتمادی نسبت به جوانان، سنگ اندازیهای گروهی و زد و بندهای معمول و... نه فقط به استعدادهای جوان این دیار آسیب رسانده است، بلکه سبب شده استان مازندران، خصوصا در زمینه شعر و ترانه، به تیمهای فوتبالی شبیه شده باشد که هر فصل ستارههای جوانش را به تیمهای متمول واگذار میکنند؛ آن هم در ازای «هیچ»!
اما از حق نباید گذشت که فعالان این عرصه نیز در بلبشوی فعلی چندان بی تقصیر نیستند! بسیاری از فعالان عرصههای هنری حاضرند سر سگ در دیگی بجوشد که برای آنها نخواهد جوشید! شاید به گمان مخاطب خواننده این سطور، کمی تند رفته باشم اما مخاطبی که از شرایط فعلی، دستکم در زمینه شعر استان آگاه است، میداند که اوضاع از این هم خرابتر است!
زیراب زنی، بدگویی، تهمت، سنگ اندازی و... تنها بخشی از مشکلات بین شاعران زمانه ماست که محدود به مازندران هم نمیشود. بیراه نگفتهایم اگر بگوییم شاعران این دوره خصوصا در سبکهای گوناگون شعری، مصداق بارز کارد و پنیرند. مثلا شاعران کلاسیک با شاعران غیرکلاسیک، یا حتی در قالبهای مختلف از غزل تا مثنوی، چارپاره و... با هم سر جنگ دارند.
اما آنچه که شرایط مازندران را نسبت به سایر استانها عجیب میکند، خودزنیست! تقریبا در هیچ کجا نمیبینید که شاعران هم استانی این گونه پشت یکدیگر را خالی کنند، به طوری که عدهای از دوستان نقش «علیاکبر استاداسدی» را دارند و باید «مارادونا» را رها کرد و مراقب «استاد» بود که گل به خودی نزند!
در چنین شرایطیست که یکی از بزرگترین شاعران تاریخ این سرزمین، و یکی از ستون های اصلی «سبک هندی» یعنی «طالب آملی» که از مفاخر استان مازندران است حتی به اندازه یک شاعر دست چندم امروز اهل پایتخت، در بین مردم شناخته شده نیست!
در چنین شرایطیست که موسیقی مازندران مهجور مانده و اگر از یک کرد، بلوچ، آذری و... از موسیقی مازندران بپرسی، یک موسیقی محلی از گیلان برای شما پخش میکند!
در مورد فیلم و سینما هم کیفیت چند سالن سینمای مرکز استان و کیفیت فیلمهای نمایشی (بخوانید گزینشی) خود، حکایت هزار و یک شب بی سحر است که از آنجا که ظاهرا گوشی برای شنیدن نیست سکوت میکنیم، که طالب جان آملی فرمود:
«لب از گفتن چنان بستم که گویی
دهان بر چهره زخمی بود و بِه شد...» .