به گزارش «تابناک تهران»؛ هنگامی که برج بابل فرو ریخت، دیگر آدمیان به یک زبان مشترک حرف نزدند و در سراسر گیتی پخش شدند. بابلیها گفته بودند «بیایید برای خودمان شهری با برجی بلند بسازیم که سرش در آسمانها باشد، بیایید برای خودمان نامی پیدا کنیم مبادا که بر پهنه زمین پراکنده شویم» و سپس برجی ساختند که انتهایش در آسمانها بود و وقتی فرو ریخت، دیگر چیزی آنها را به هم متصل نمیکرد که کنار هم بمانند. این پراکندهشدن، شبیه به پراکندهشدنِ اهالی پلاسکو، بعد از ریختنش است. پلاسکو، آن زبانِ واحدیست که در برجِ بابلگون، فرو ریخت و اهالیاش دیگر زبانِ واحدی به نامِ «پلاسکو» نداشتند که سخن بگویند.
سکوت، جایِ پلاسکو را گرفته است. آنهایی که در پلاسکو بودند، سرگردان شدهاند؛ مغازهدارها، نگهبانها، نظافتچیها، همه و همه پراکنده شدهاند در شهر؛ چراکه دیگر عنصر وحدتبخش، نیست. فضایِ جلویِ ساختمانِ پلاسکو را سکوت و لکنت گرفته است. نورها و صداها غایباند. «چیزی» نیست که بشود به آن نگریست جز باقیمانده جسدی که به هیچ خیره شده است، با حدقهای بیچشم؛ تهی. جسدی که دفن نشده است، دفن نمیشود، مانده است تا سوگی نیمهتمام باشد برای شهر. ما از آن رو در دفنِ جسدها تعجیل میکنیم، که میترسیم از «مرگ»، از «غیبت»، از «تنهایی». پلاسکو، هست و نیست؛ ١٧ طبقه رنگ و نور و صدا «نیست»، ولی خاموشی و تاریکی و فقدان، «هست»؛ چند طبقه بیصدا، تابوتوار، مانده تا سوگ، کامل نشود، تا به گذشته بدل نشود؛ پلاسکو، بعد از دوسال ریختهشدن، همچنان در «حال» است. آنقدر سوخته که هنوز نمیشود تبدیل به نوستالژیاش کرد. داغ است همچنان، نمیشود دست به گزینش حافظه زد و فراموش کرد آن همه «غبار» و «آتش» را. پلاسکو هنوز تن به نوستالژی نداده است. در حافظه شهر و ساکنین نیز، گویی تبدیل به سکوت و «لکنت» شده است. پلاسکو همچنان غبار است در ذهن و حافظه؛ هنوز کنار نرفته است آنهمه دود و غبار، تا بشود گذشته را دید، خاطرات را بازخوانی کرد و دست به گزینش زد. پلاسکو، سکوت و لکنت است حالا، که پراکنده کرده است همه را.
دوسال است که بلندترین ساختمانِ گذشته شهر دیگر نیست و اهالی شهر از جلویِ محلِ فقدانِ آن میگذرند، در سکوتی همجنسِ سکوت آن مانکنهای بیتحرکِ لابهلای آهنها و آتش؛ در لکنتِ چهارراه استانبول، در لکنتِ انتهای خیابان جمهوری. گذشته شهر، هنوز تن به گذشتهشدن نداده است. گفته بودند دوساله چیزی میسازند به جای آن. نساختند. پلاسکو، همچنان در لحظه حال است؛ ناظر، ساکت، خاموش.
شهروند /مسعود ریاحی روانشناس