تابناک/هفته گذشته یک تراژدی در گیلان، قلب میلیونها ایرانی را به درد آورد و روحشان را آزرد. تراژدی یک قتل ناموسی که این بار گریبان دختری سیزدهساله به نام رومینا را گرفت. حتی خواندن چندباره سرنوشت این دختر نوجوان که چگونه در خواب توسط پدر سربریده شد، باعث نشده تا به هنگام نوشتن ذرهای از اندوهم کاسته شود و قلم در دستم نلرزد. این حجم از روا داشتن خشونت از سوی یک پدر به دخترک سیزدهسالهاش، من و خیلیهای دیگر را در شوکی بزرگ فرو برده است؛ کدامیک از ما تصویری جز شرافت، مهربانی، تلاش، همت و هزاران صفت نیکوی دیگر از پدرانمان داریم که بتوانیم باور کنیم پدری دست به چنین جنایتی بزند؟ این تصویر بزرگ و منزه از پدر، چنان باورهای ما را فراگرفته که سخت میتوانیم بپذیریم آمار چنین قتلهایی در کشور ما نهتنها کم نیست، بلکه بهصورت کلی خشونتهای بهاصطلاح ناموسی در کشور ما بسیار زیاد هم هست. در همین چند روز که از فاجعه قتل دختر نوجوان تالشی گذشته آمارهایی شنیده میشود که مو بر تن آدمیزاد را سیخ میکند؛ آمارهایی غیررسمی مانند اینکه سالانه بیش از چهارصد مورد قتل ناموسی در کشور رخ میدهد. اما آنچه برای من و بسیاری باورنکردنی است آن است که در چنین شرایطی هنوز هم عدهای در مقام دفاع از مفاهیمی بیپایه، غیرعقلانی و دور از منطق همچون «غیرت» و «ناموسپرستی» دم میزنند. درحالیکه این فاجعه تکراری باید به ما بیاموزد که دامن زدن و پروراندن چنین تفکری در جامعه، از مردان ما قاتلان داس به دستی میسازد که رومیناهای دیگری را به قتلهگاه خواهند برد. باید حواسمان باشد که متلک پراندن، کنایه زدن و تحقیر کردن هر دختری، تن و روح نازکش را خونین میکند؛ از آن مهمتر این است که تکرار بیثمر مفاهیمی مانند «غیرت» و «ناموسپرستی» آدمها را به دام احساسات میاندازد و شاید باعث بریده شدن سرهای دیگری شود. اغراق در هر امری میتواند به یک فاجعه خلق شود، مخصوصاً اگر آن امر چنین گرهخورده در باورهای قدیمی و سنتی جامعه باشد. اما آنچه در این زمینه بسیار ضرورت دارد، تلاش نهادهای متولی فرهنگ برای از میان بردن تفکرات و باورهای قدیمی ازایندست است؛ در چنین شرایطی نقش هنر و سینما بیشتر و جدیتر از قبل به نظر میرسد. آنچه در هنگام بروز چنین فاجعههایی بیشتر از قبل ضرورت مییابد، ایجاد فضای لازم در عرصه فرهنگ و هنر، بهخصوص هنر هفتم برای ساخت و تولید مضامین هشداردهنده و درعینحال سازنده، و همچنین رفع محدودیتهای تنگنظرانه است. سینمای ایران در طول عمر نود ساله خود، فیلمهای شاخص و قابل دفاع انگشتشماری را در این زمینه داشته است؛ شاید سرآمد فیلمسازان ایرانی که همواره دست روی موضوع «غیرت» گذاشته، مسعود کیمیایی باشد که با آثاری همچون «قیصر»، «اعتراض»، ... و حتی اثر اخیرش «خون شد»، تلاش کرده حرفهای جدی بسیاری به مخاطبانش عرضه کند. ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی و دیگر سینماگران باسابقه سینمای ایران هم هرکدام در کارنامه کاری خود آثاری با این مضمون دارند. اما در همین چند روز که از فاجعه کشته شدن دخترک تالشی گذشته، بیشترین بحثها و مقایسهها، بر سر اثری بوده که یک دهه به محاق فرورفته بود. کیانوش عیاری، کارگردان برجسته سینمای ایران در «خانه پدری» روایتی تلخ و تصویری دردناک از کشته شدن یک دختر به دست پدر و برادرش به جرم بردن آبروی خانواده در دوران قاجار و سپس تداوم جریان خشونت در این خانواده را درگذر سالها نشان میدهد؛ اما باکمال تأسف این اثر که در سال هشتاد و نه ساخته شده بود، قریب به ده سال توقیف ماند و اسیر تنگنظریهای افرادی شد که معتقد بودند چنین اتفاقاتی در ایران رخ نمیدهد! «خانه پدری» بارها و در دولتهای مختلف به دلیل سیاه نمایی و بد جلوه دادن فرهنگ در پستوهای ادارات و نهادهای متولی فرهنگ ماند تا جایی که در یک بازه کوتاه با حجم زیادی از سانسور اکران شد و آنگونه که بایدوشاید نتوانست حرف خود را به مخاطب منتقل کند. بااینحال تراژدی قتل رومینا که دیر یا زود، با تراژدی دیگری از یاد میرود، به ما یادآوری کرد که ساختهشدن آثاری مانند «خانه پدری» و نظایر آن چقدر در سینمای ایران ضروری است؛ هنوز هم بسیاری از خانوادههای ایرانی هستند که با کلمهها و حرفها، با دخالتها و حماقتها و با دامن زدن به عقاید و باورهای کهن، قاتل رومیناهای خود میشوند و باید ببینند و بدانند که حکایت «خانه پدری» توقیف شدنی نیست. فارغ از مسئولیت همه نهادهای قضایی، آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که حتماً در بروز چنین فجایعی در جامعه امروز نقش دارند، میخواهم از کیانوش عیاری و دیگر کارگردانان پیشروی سینمای ایران که نشان دادهاند باوجود همه محدودیتها، بدسلیقگیها و تنگنظریها، همچنان نسبت به جامعه و مردم خود متعهدند، درخواست کنم که برای جلوگیری از تکرار رخدادهایی مانند تراژدی رومینا، بازهم فیلم بسازند و آینهای در برابر جامعه امروز ایران باشند./