درخت انقلاب ما درختی است با ریشه های اسلامیت و جمهوریت. 40 سال هم از عمر آن می گذرد. در این مدت ساقه اش قدری تناور شده و شاخه ها و میوه هائی هم داده است. ریشه هایش آنقدر عمیق هست که جای نگرانی نیست. اسلام عزیز ما خودش محافظ همه است و نیازی به محافظت ماها ندارد.

جمهوریت هم در فطرت پاک همه انسانهای پاک سرشت قرار دارد و امید که فطرتمان پاک باقی بماند. بر عکس این ما هستیم که به اسلام و جمهوریت نیاز داریم و از ثمرات آنها بهره مند می شویم. اما این همه ماجرا نیست و نباید به همین ها دلمان را خوش کنیم. این نهال آبیاری می خواهد. ما با این همه مسائل جدید مواجه می شویم. آیا نباید از این اسلام عزیز و جمهوری مبارک پاسخ این سوالات را استنباط کنیم؟ دیگر اجزای این درخت چطور؟ ساقه و شاخه و برگش چطور؟ آیا آنها آفت نمی زنند؟ از کجا می فهمیم که آفت زده است؟ از کمیت و کیفیت میوه هایش.

آیا از این درخت با این ریشه های عمیق نمی بایست میوه های بیشتر و با کیفیتری نصیب ملت می شد؟ اگر آفت نداشت پس چرا هر از چندگاهی این میوه های تلخ نصیب ملتمان می شود؟ منظورم میوه های تلخ درخت خودمان است و نه میوه های تلخی که آن جغدهای شوم نابکار قاطی میوه های درختمان می کنند. چقدر به فکر آبیاری هستیم؟ چقدر به فکر این آفتها هستیم؟

ما در این مقال فعلا تنها به داستان آفتهایش می پردازیم و مسائل مربوط به آبیاریش را به فرصت دیگری و توسط اهلش می سپاریم. آری، درخت انقلاب ما آفتهائی دارد. آفت زده هست. اما زنده هست. اگر زنده نبود جوشش اسلامیت و جمهوریت از زیر پوست آن اینقدر نمایان نبود. خوب با آفتها چه کار باید کرد؟ باید مبارزه کرد. گاهی هم هرس لازم دارد.

آنها که می گویند دست به آن نزنید یعنی غیر مستقیم به جامعه القای غلط می کنند که نباید با آفتهایش مبارزه کرد. حتما اینها اشتباه می کنند. مشکل ما اینست که گاهی باغبانهای مهربانی تا می آیند با آفتهای این درخت مبارزه کنند و یا هرسش کنند، ناگهان گرگ انسان نمائی با تبر در بینشان قرار می گیرد و همه کارها را خراب می کند.

باغبانهای مهربان قدری سروصدا می کنند که اجازه دهید با این آفتها مبارزه کنیم ولی چون خطر آن تبر بدست بی مروت را احساس می کنند، مجبور می شوند به خاطر مصالحی موقتا از کنار درخت بروند. حتما می بینید سفیر انگلیس را. این خیلی خطرناک است. تنهائی درخت و تنها گذاشتن آن با آفتهایش را می گویم. به نظرم بیشترین آفت این درخت عزیزمان در حال حاضر، سوء مدیریت، نداشتن صداقت و سهل انگاری و تن پروری است.

مدیریت یعنی بکار گیری اثربخش از منابع برای رسیدن به اهداف سازمانی. مدیریت چهار وظیفه دارد. برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و رهبری. سوء مدیریت یعنی اینکه این چهار وظیفه اش را به درستی انجام نمی دهد فلذا نمی تواند از منابع خودش استفاده اثربخش کرده و به اهداف سازمانی خودش هم نمی رسد.

به راستی اگر مدیری بخواهد این وظایفش را انجام بدهد، چقدر باید در زمینه سازمانی خود علم و مهارت و تجربه داشته باشد؟ چقدر باید وقت بگذارد؟ چند درصد مدیران ما برنامه دارند؟ فرآیندهای جاری سازمانی خود را کنترل می کنند؟ نیروهایشان را به درستی می چینند (رعایت شایسته سالاری) و تقسیم کار مناسبی بین آنها می کنند؟ نظام ایجاد انگیزشی مناسبی را برای ایفای نقش رهبریشان طراحی کرده اند؟

نویسنده یک پزشک اپیدمیولوژیست و معلم دانشگاه است. طبیعی است که در زمینه رشته تخصصی خودش می تواند مصادیقی را ذکر کند. مثلا می تواند بگوید ای مسئولین مگر نه این بود که از اهداف طرح تحول سلامت کاهش پرداختی از جیب مردم بود؟ قرار بود برای شهر و روستا به ترتیب به زیر 10 و 5 درصد برسد. الان این درصد پرداختی چقدر است؟ قرار بود درصد زایمان سزارین به 30 درصد برسد. الان چقدر است؟

قرار بود سواد سلامت ایرانیان به 75 درصد برسد، الان چقدر است؟ قرار بود هر خانوار ایرانی یک سفیر سلامت در خانواده اش داشته باشد. الان چند درصد خانوارهای ایرانی دارای سفیر سلامت هستند؟ قرار بود همه ایرانیان دارای بیمه شوند. پزشک خانواده، پرونده الکترونیک، کاهش بستری شدن در بیمارستان، بار بیماریهای غیرواگیر، مرگ زود رس و ... خوب آیا رسیدیم؟ اصلا دیتای شما برای گزارش شما چیست؟ اینها را البته باید در جای تخصصی خودش بحث کرد و من فعلا قصد پرداختن به آنها را ندارم.

اما به عنوان یک شهروند، سوال می کنم که در این ایام همه می دانستیم که بعد از شهادت جانگداز حاج قاسم سلیمانی عزیز، و تاکید ملت و مسئولین ما قرار بود انتقام بگیریم و آن ترامپ دیوانه هم گفته بود که می خواهد نقاط متعددی از کشور عزیزمان را بزند. چرا مسئولین محترم ما ندانستند؟ چرا تمهیدات متناسب با آن را مهیا نکردند؟ حالا یکجا صدایش درآمد و هواپیمای حامل گلهای عزیزمان سهوا زده شد و آن فاجعه به بار آمد. یعنی پیامدش ظاهر شد. آیا فرایندهای دیگر هم بخوبی آماده بودند و هستند؟ مدیریت بحران ما؟ ارتباطات ما؟ برق و آب و سلامت و ... ترا بخدا ای مسئولین بروید و چک کنید. بروید کنترل کنید. برنامه هایشان را ببینید. خیلیهایشان خوابند. تنبلند. صادقانه به ملت جواب نمی دهند. اگر به صورت سیستماتیک چک میکردید که دیگر هواپیمائی زده نمی شد. در تشییع جنازه سردار، 50-60 نفر جان نمی باختند. 20-30 نفر ته دره نمی رفتند. آخر چرا؟

در دکترین مدیریتتان ارزش جان شهروند ایرانی چقدر است؟ شهادت قضیه اش فرق می کند. شهادت یک افتخار است. شهادت انتخاب هدفمند یک آرمان بزرگ برای جامعه و فراتر از خویشتن است که شهید جانش را که عزیزترین داشته است را برای آن آرمان فدا میکند. ببینید خون مقدس یک شهید چه می کند با دلهای یک ملت؟ چه جوش و خروشی در جامعه راه می اندازد؟ آن شهادت است که اگر فردی ظفر یابد و یا کشته شود، در هر صورت پیروز هست. نه جان باختنهای ناشی از سوء مدیریتهای ما. این پیروزی نیست. این دلیل آفت زدگی ما است.

ای‌کاش همانطور که به قول رهبر عزیزمان، شهادت حاج قاسم عزیز غبار از چشمان همه برای دیدن درخت تناور انقلاب باز کرد، اتفاقات تلخ بعد از شهادت ایشان (جان باختن در مراسم تشییع جنازه، سقوط هواپیما و اتوبوس و ...) نیز غبار چشم مسئولین ما را از وجود آفت سوء مدیریتی پاک کند. ما حتی همدردی کردن را هم بخوبی انجام ندادیم. چرا باید اساتید و رئیس دانشگاه محل تحصیل فرزندانمان برای فرزندانمان اشک بریزند، ولی باغبانان ما نه؟ نخست وزیر کشورش پشت سرهم توئیت بزند، پیگیری کند، ابراز همدردی کند ولی ... ما چه کردیم؟

من نمی توانم باور کنم که نیتشان برای انجام این کارها خالصانه نبوده است. چقدر صدا و سیمای ما وقت گذاشت؟ سری به خانواده هایشان زد؟ زندگی پراز مشقت و پر افتخارشان را نمایش داد؟ حال که مشخص شد که اشتباه سهوی پدافندی رخ داده، گزینشی رفتند سراغ دو تا سه خانواده! انصادف بدهید.

مولایمان علی ع می فرماید: الإنصافُ يَستَديمُ المَحَبَّةَ یعنی انصاف هست که سبب تداوم محبت می شود. اگر این کارها انجام می شد، الان روحیه جامعه مان اینچنین می بود؟ ما حتی خبررسانی را هم نمی دانیم. چرا باید چنین عمل می کردیم که گفته شود اگر فشارهای خارجی نبود، شاید هرگز این مطلب افشا نمی شد؟ چرا با قاطعیت چنین گفتید که موتور هواپیما مشکل پیدا کرد؟ خوب نمی دانستید و مطمئن نبودید که آن موشک شلیک شده سبب سقوط هواپیما شده و نیاز به 48 ساعت زمان داشتید، این مدت را سکوت می کردید.

ایام خیلی سختی را می گذرانیم.از دست دادن حاج قاسم عزیز، از دست دادن نخبگانمان، از دست دادن اعتماد سایر نخبگانمان، از دست دادن سرمایه اجتماعی ملتمان. خیلی حیف شد آن روحیه بی نظیر پس از شهادت حاج قاسم را اینقدر راحت کمرنگ کرده ایم.

باید دوباره جبران کنیم. آفتهایمان را درمان کنیم. اصل کرامت و ارزش والای انسان و شهروند ایرانی را مطابق اصل دوم قانون اساسی (در کنار سایر ملل مظلوم مطابق اصل 156 قانون اساسی) سرلوحه کار خودمان قرار بدهیم. مدیریت صحیح و عالمانه را در جامعه نهادینه کنیم. از مدیریت جزیره ای و غیر فعال، کم توجهی به جان شهروندان، کم کاری و کندی ایفای نقش مدیریتی، نداشتن برنامه اجرائی، نداشتن برنامه نظارتی و ... بپرهیزیم. فرآیندهای عادی و بحرانی خودمان را ارتقا داده و نظارت مستمر کنیم.

صادقانه با مردم سخن بگوئیم. اگر اشتباهی کردیم صادقانه عذرخواهی به موقع انجام دهیم. اگر نقص کار ما جدی تر بود از سمتمان استعفا دهیم. تنها در این صورت است که آسیب پذیریمان کم خواهد شد. در این مصداق خاص هم مجازات قاصرین و مقصرین سوء مدیریت تمامی مراحل فرآیند منجر به رخداد سقوط هواپیما، قاصرین و مقصرین سوء مدیریت اطلاع رسانی و جریحه دار کردن افکار عمومی، دلائل عدم لغو پرواز و یا تغییر مسیر پروازی هواپیماهای مسافربری فرودگاه امام، دلائل نداشتن صداقت و نبودن مدیریت صحیح اطلاع رسانی ملی، برگزاری تشییع ملی و شکوه برای این گلهای نخبه مان و توجه بیش از پیش به بازماندگان این عزیزان و اهمیت قائل شدن بیشتر برای سایر سرمایه های نخبه کشور را فراموش نکنیم.

بی انصافی هست که در انتها علیرغم رخدادن این خطای انسانی سهوی در مجموعه هوا و وفضای سپاه، در این قحطی مسئولیت پذیری و عذر خواهی در کشور، از سردار عزیزمان (با این همه جانفشانیها در طول جنگ تحمیلی و پس از آن) که مسئولیت این خطا را پذیرفت، به سهم خودم تقدیر نداشته باشم.

ایکاش موارد پیشگفت به خوبی انجام می شد تا این رخداد های تلخ رخ نمی داد.

و هر گاه رعيت بر تو بدگمان گردد، عذر خويش را آشکارا با آنان در ميان بگذار و با اين کار از بدگمانی نجاتشان ده، که اين کار رياضتی برای خودسازی تو و مهربانی کردن نسبت به رعيت است و اين پوزش خواهی تو آنان را به حق وا می دارد.( امام علی (ع)نامه 53 نهج البلاغه)