تابناک گیلان / و سرانجام جشنواره سی و هفتم فیلم فجر هم تمام شد. بعد از پایان فیلم «ماجرای نیمروز۲» که در سانس آخر سالن رسانه های گروهی به نمایش در آمده، وقتی از راهرو های شیب دار پردیس ملت به طرف در خروج می رویم، یکی از رفقای قدیمی که در این چند روزه زیاد درکنار هم فیلم دیدیم، می گوید: حیف شد، در این ده روز عادت کرده بودیم!

من هم کمی دلم گرفته، اما هر شروعی پایانی دارد و از طرف دیگر در فکر هزار و یک گرفتاری هستم که در خارج از جهان رویا پرداز سینما، هر یک از ما به نوعی گرفتارش هستیم  و از فردا صبح دوباره باید به فکر سروکله زدن با آن باشیم.

یکی از رفقا می گفت، از خلاء‌های جشنواره امسال به خصوص در فیلمهای اجتماعی آن، جای خالی پرداختن به مشکلات عدیده اقتصادی مردم و پیامدهای سختی است که برای زندگی آنها داشته است. در جوابش گفتم هنوز زود است برای پرداختن به این مشکلات، چرا که این ماجرا در شش ماهه گذشته تا این اندازه عمیق و کمرشکن شده است، و اگر بخواهد در سینما بازتاب پیدا کند اصولا کمی طول می‌کشد. از نگارش فیلمنامه و آغاز تولید خیلی از این فیلمها قریب به یک سال می گذرد. بنابراین عجیب نیست اگر مهمترین چالش های اجتماعی ماه های اخیر نمود چندانی این فیلمها نداشته باشند، البته در این فیلمها نیز مشکلات اقتصادی و فقر حضور دارند، اما در هیچ یک از آنها هنوز نشانه ای از فشار اقتصادی ویرانگری که طبقات آسیب پذیر جامعه را در هم شکسته دیده نمی شود. هر چند که علاقه و استقبال عامه مردم از فیلمهای کمدی در سالهای اخیر که آن را به مطمئن ترین راه کسب توفیق در گیشه بدل کرده خود حاصل تنگناهای معیشتی و سختی زندگی توده مردم بوده که نیازمند مسکن هایی برای فراموش کردن این دشواری ها بوده اند.

بگذریم و بپردازیم به فیلمهای دو روز آخر جشنواره که وقت برای فکر کردن به احوال اقتصادی بسیار است و کاری هم که از دست ما برنمی آید.

بازگشت دوباره‌ی قهرمان!

هم آوازی سینما و ورزش در ایران تا کنون نتایج قابل اعتنایی نداشته، «سونامی» ساخته میلاد صدرعاملی نیز تغییری در این وضعیت به وجود نمی آورد. ورزش در ایران به دلایل مختلف، یکی از آن زمینه هاست که مسائل و معضلات فراوان دارد، بنابراین اگر فیلمسازی قصد ساخت اثری چالشی داشته باشد، مصالح به دردخور زیادی دم دست او خواهد بود تا فیلمی تاثیر گذار از روابط درونی و مناسبات بیرونی دنیای حرفه ای ورزش را پیش روی مخاطب بگذارد.

با اینکه نام پرویز شهبازی به عنوان مشاور کارگردان، تا اندازه ای این تصور را به وجود می آورد که شاید میلاد صدرعاملی نگاهی تازه و متفاوت به این حوزه داشته باشد؛ اما حاصل کار حکایت از تلاش برای ساخت فیلمی داستانگو، مبتنی بر کلیشه های آشنای سینمای ورزشی دارد؛ همانند تلاش برای بازگشت قهرمانی که مدتی از رقابت ها دور بوده، رقیب جوان کم تجربه ، مربی کهنه کار و…افزون براین «سونامی» از انتخاب نامناسب برای برخی بازیگران اصلی نیز لطمه خورده است.

پایان بد یک شروع خوب

«جان دار» تنها فیلم دو کارگردانه جشنواره امسال بود، حسین امیری دوماری و پدرام پورامیری که از جمله چهره های جوان و مستعد جشنواره امسال محسوب می شوند،  دانش آموخته سینما هستند و با نخستین فیلم خود امید های بسیاری را برانگیخته اند.  دستمایه بسیار استفاده شده قصاص در این فیلم پرداختی تازه در دل مناسباتی واقعگرایانه داشته است.

یکی از مهمترین نکات «جاندار» فیلمنامه بسیار خوب آن است.  برخوردار از جزئیات، دیالوگ های خوب و بهتر از همه شخصیت پردازی هایی که در دل موقعیت های دراماتیک فیلم انجام می شود. عروسی آغاز فیلم، ناخواسته به یک درگیری و سرانجام قتل می انجامد. این نقطه عطف آغازین داستان، زمینه‌ساز تقابل میان خانواه مقتول و متهم می شود و قصه را پیش می برد. شخصیت ها وروابط آنها و گذشته شان در سیری تدریجی در کشمکش های میان شخصیت ها خود را نشان می دهد، و  با ریتمی درست فیلم را پیش می برد.

اما مشکل اصلی فیلم پایان آن است و مشخص نیست چرا سازندگان «جاندار» به جای پایان باز یک پایان ناقص را پیش روی مخاطبان قرار داده اند.

فیلم تلویزیونی روی پرده سینما

«قسم» ساخته محسن تنابنده دومین فیلمی است در روز نهم جشنواره به موضوع قصاص پرداخته است. تنابنده سعی کرده از زاویه ای متفاوت به داستان نزدیک شود و ایده ای را دستمایه کار قرار دهد که در این حوزه مغفول مانده است. زنی برای قصاص قاتل خواهرش، گروهی از شاهدان را با اتوبوس به مشهد می برد تا در دادگاه علیه متهم شهادت داده و قسم بخورند.

این نقطه عزیمت داستانی است پر از شخصیت و روابط در هم تنیده که از منظر فیلمنامه ، چفت و بست نسبتا قابل قبولی دارد. اما مشکل فیلم  بیشتر در پرداخت سینمایی این داستان بوده است. باید پذیرفت ساخت چنین داستانی که عمده آن در جاده و یا یک اتوبوس در حال حرکت اتفاق می افتد، آن هم با این تعداد شخصیت، کار دشواری است و طنابنده میدان راحتی را برای کار انتخاب نکرده است. به هر روی حاصل کار فیلمی است که بیشتر به درد مدیوم تلویزیون می خورد تا سینما.

تجربه های موفق تنابنده و سیروس مقدم در تلویزیون گویا چنان در ذهن آنها ته نشین شده که ناخود آگاه در سینما نیز فیلمی تلویزیونی را در معرض دید مخاطب قرار داده اند. «قسم» از نیمه به بعد تماشاگر را خسته می کند، در واقع ریتمی که برای یک سریال یا اثر تلویزیونی بسیار هم خوب به نظر می رسد، برای تماشاگری که در سالن سینما آن را تماشا می کند احساسی متفاوت را رقم می زند.

 

محاسن و معایب سینمای ژانر

شک ندارم جیرانی یکی از فیلمسازانی است که با آگاهی و اشراف بسیار بالایی فیلمهایش را می سازد. به ویژوه فیلمهای شخصی اش را. جیرانی دلبسته سینمای ژانر است، قصه گویی با رعایت کامل قواعد بازی.

«آشفتگی» تازه ترین ساخته او نیز محصول همین شناخت و دلبستگی است. برخلاف نام فیلم، «آشفتگی» یکی از آثار خوش ساخت و یکدست کارنامه جیرانی در سالهای اخیر محسوب می شود. در میان فیلمسازان پیشکسوت این جشنواره که ناموفق ترین چهره های جشنواره نیز بودند، فیلم جیرانی شسته و رفته تر از همه محسوب می شود. کارگردانی خوبی دارد که توانسته دیگر عوامل اصلی فیلم را به خوبی در خدمت خلق اثری مبتنی بر قواعد ژانر جنایی در بیاورد.  البته «آشفتگی» از آن نوع آثار جنایی است که پلیس نقش محوری در آن ندارد، بلکه تمرکزشان روی موقعیت‌های داستانی، شخصیت های فیلم ، و کنش هایی است که نهایتا فرد را در موقعیت  قاتل قرار می دهد.

اما آنقدر که اجرای فیلم جیرانی قابل قبول است، فیلمنامه اش مقبول از کار در نیامده است. بخصوص پایانبندی آن . این درست که اتفاقات غیر منتظره در پایان فیلم می تواند بر تماشاگر موثر باشد، اما نباید منطق آن را فراموش کرد. جیرانی دقیقا نقطه اوج فیلم خود را در لحظه‌ای که باید نشان نمی دهد و به جای آن از فلاش بک و نریشن استفاده می کند که استفاده از آنها بدین شکل از فیلمسازی با تجربه چون جیرانی عجیب به نظر می رسد.

طلاگرفتن از فضولات انسانی

«حمال طلا» فیلمی متوسط است که توسط یکی از بهترین فیلمبرداران حال حاضر سینمای ایران ساخته شده است.  تورج اصلانی با نخستین ساخته خود نشان می دهد که فرصت همکاری با فیلمسازان خوب سینمای ایران را هدر نداده و آنقدر از آنها اندوخته که حالا یکی از همین فیلمسازان باشد.

فیلم شروع خوبی دارد، تماشاگر را با شخصیت ها درگیر می کند. ایده بکری هم  در فیلمنامه هست که قدری ناشیانه مورد استفاده قرار گرفته است. ماجرای طلا گرفتن از فضولات انسانی ظرفیت استفاده بسیار بهتری می توانست داشته باشد اما در فیلم با هدف پیدا کردن الماسی که در مرداد ماه ۱۳۳۲ در فاضلاب توالت کارگاه طلا سازی افتاده کارکرد خود را از دست می دهد.

شاید فیلمساز از این تاریخ ها قصد و کنایه هایی داشته اما پذیرفتنی نیست آدمی در وضعیت رضا کیفی (شخصیت اصلی فیلم) با رویای پیدا کردن الماسی که شصت و چند سال پیش در توالت افتاده چنین خود را به خاک سیاه بنشاند.

بدون اینکه قصد لو دادن پایان فیلم داشته باشم، فقط به این اشاره می کنم، چنین پایانی آنهم به صورت تصادفی تنها زمانی اتفاق می افتد که نویسنده و فیلمسازبخواهند به راحت ترین شکل ممکن نقطه پایان داستانی را بگذارند که نمی دانند چطور آن را تمام کنند.

در آستانه تکرار خود!

«ماجرای نیمروز ۲» با «رد خون» تازه ترین ساخته مطرح‌ترین فیلمساز چند سال اخیر است. اما صفت مطرح ترین (و نه بهترین) بیش از هر چیز وامدار پرداختن محمد حسین مهدویان به موضوعاتی است که هر فیلمسازی جسارت (والبته امکان) نزدیک شدن به آن را ندارد. اما از این ماجرا که بگذریم، باید اعتراف کرد که او توانایی ساخت آثاری در خور توجه را نیز در این زمینه داشته است. فیلمهایی که تنها خوش ساخت بودن امتیازشان نیست، بلکه سازنده شان هنر پرداختن به شکلی غیر شعاری را به این موضوعات داشته است.  دستمایه‌هایی که توسط هر فیلمساز ارزشی دیگر می توانست به فیلم‌هایی پر از شعارهای گل درشت و نهایتا با کارکردی معکوس بدل شود.

«ماجرای نیمروز ۲» حکایت از تداوم علاقه فیلمساز برای پرداختن به تاریخ انقلاب، بخصوص فرازهایی حساس از آن را دارد. اگر ماجرای نیمروز به مهمترین برهه از حیات سیاسی مجاهدین خلق در ایران می پردازد، بخش دوم آن به مهمترین برهه از حیات نظامی این گروه که کاملا به فرقه‌‎ای انحرافی بدل شده پرداخته است. در باره ماجراهای پیش آمده در این برهه حرف و حدیث فراوان است. مهدیویان کوشیده در فیلم خود تا امکان واقعگرایانه به این ماجرا نزدیک شده و برای همراه کردن مخاطب نیز خطی داستانی به وقایع پیوند بزند. در مجموع نیز موفق عمل کرده است، هرچند که ماجرای نیمروز ۲ به عنوان یک فیلم مستقل در برخی وجوه کم می آورد.

وابستگی های این دو فیلم علاوه بر خود سوژه به واسطه حضور شخصیت‌هایی ست که در بخش دوم ماجرای نیمروز نیز ظاهر شده اند. این شخصیت ها برای کسانی که فیلم نخست را دیده اند، نوستالژیک و همراه کننده محسوب می شود و برعکس اگر کسی آن فیلم را ندیده باشد به خوبی جا نمی افتند.

ماجرای نیمروز ۲ همان چیزی است که از مهدویان انتظار داشتیم، اما مهدیان نباید از این نکته غافل شود که موفقیت ها خیلی راحت آدم را در وادی تکرار خود قرار می دهند. چیزی که رد آن را در فیلم تازه او می توان دید.