کد خبر: ۵۵۱۸۹۱
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۰ 14 January 2018

تابناک / شیخ زاهد برخلاف دیگر مرشدهایی که او ملاقات کرده بود، صورت خود را برنگرداند بلکه تمام وقت به وی خیره شده بود و صفی‌الدین دانست که به آرزویش رسیده است.

به نقل از سرویس تاریخ «لاهیجان»، مرتضی میرحسینی در آخرین یادداشت خود نوشت:

راجر سیوری (Roger Savory) مدرس بازنشسته‌ی دانشگاه تورنتو، سال‌های زیادی از عمر علمی خود را برای مطالعه درباره تاریخ ایران، به‌ویژه دوره‌ی صفوی صرف کرده است. از نتایج مطالعات و پژوهش‌های او چند کتاب و مقاله به زبان فارسی وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها کتاب «ایران عصر صفوی»[۱] است. کتابی که از بررسی ریشه‌های خاندان صفوی و نقش‌آفرینی آن‌ها در حوادث زمانه آغاز می‌شود، ماجرای تشکیل و تداوم پادشاهی این سلسله را روایت می‌کند و زندگی اجتماعی و فرهنگی ایران آن عصر را به تصویر می‌کشد. سیوری در نخستین صفحات این کتاب به زندگی پرماجرای شیخ صفی‌الدین اردبیلی، و سفر سرنوشت‌ساز او به گیلان می‌پردازد.

روایت او چنین است:

معروف است که نشانه‌های بزرگی از کودکی بر جبین صفی‌الدین نقش بسته بود. او به جای آمیختن با دیگر پسران به نماز و روزه می‌پرداخت، تا هنگامی که خداوند حجاب از دلش برگرفت. او در رؤیا می‌دید که فرشتگان به صورت مرغان به شکل انسان درمی‌آمدند و با وی گفتگو می‌کردند. گهگاه اوتاد و ابدال به او نزدیک می‌شدند و با این بشارت که به صاحب‌دلی خواهد رسید و روی مراد را خواهد دید و قبله اقبال و کعبه آمال جهان خواهد شد، تسلی‌اش می‌دادند.
در حدود بیست‌سالگی، شیخ صفی‌الدین به جستجوی مرشدی در میان زهاد اردبیل برخاست، اما هیچیک از آنان قادر نبود حاجتش را برآورد. به جنوب ایران سفر کرد و مدتی در فارس مقیم شد. در آن‌جا بود که شنید هیچکس جز شیخ زاهد گیلانی نمی‌تواند حالت مرموزش را دریابد و رؤیاهایش را تعبیر کند. پس از جستجوی طولانی که طی آن رؤیاهایی را می‌دید که شیخ زاهد نیز در آن حضور داشت، و ابتلاء به مرض و سختی، صفی‌الدین موفق شد شیخ زاهد را در دهکده‌ای در ساحل دریای خزر بیاید. در ماه رمضان به اقامتگاه شیخ رسید و اگرچه عادت شیخ بر این بود که در این ماه دیدارکنندگان را نپذیرد، صفی‌الدین را فوراً به حضور طلبید. شیخ زاهد برخلاف دیگر مرشدهایی که او ملاقات کرده بود، صورت خود را برنگرداند بلکه تمام وقت به وی خیره شده بود و صفی‌الدین دانست که به آرزویش رسیده است. در دم توبه کرد و تا آخر ماه رمضان در خانه شیخ ماند. طی ماه رمضان صفی‌الدین یک بار دیگر نیز به حضور شیخ پذیرفته شد زیرا در تردید بود که حالات مرموز و رؤیاهایش از سوی خداوند الهام می‌شود یا شیطان. شیخ زاهد تردیدهایش را برطرف کرد و به سوالاتش پاسخ داد و حالت روحی‌ متعالی‌اش را تأیید کرد.
هنگامی که صفی‌الدین به گیلان رسید (نیمه‌های قرن هفتم) بیست و پنج ساله و شیخ زاهد شصت ساله بود. او به مدت بیست و پنج سال، تا هنگام مرگ شیخ زاهد مرید او بود. شیخ زاهد با بالاتر رفتن سنش بیش از پیش به صفی‌الدین وابسته می‌شد. با از دست رفتن بینایی شیخ، صفی‌الدین در کنارش می‌نشست، بازدیدکنندگان را به وی معرفی می‌کرد و در گفتگو یاری‌اش می‌داد. صفی‌الدین همان سال‌ها با دختر شیخ زاهد (به نام بی‌بی فاطمه) ازدواج کرد و پس از رحلت شیخ بزرگ نیز به ریاست فرقه زاهدیه رسید. این فرقه مذهبی را از آن پس طریقت صفویه می‌نامیدند. شیخ صفی‌الدین از بی‌بی فاطمه صاحب سه پسر شد: محی‌الدین، موسی،ابوسعید.

محی‌الدین عمر کوتاهی داشت، و نام ابوسعید نیز در تاریکی‌های تاریخ از یاد رفت. اما سلسله پادشاهی صفوی از نسل پسران موسی شکل گرفت؛ سلسله‌ای که مسیر تاریخ ایران را تغییر داد و سرزمین چندپاره‌ی ما را بار دیگر متحد زیر سایه‌ یک دولت قوی متحد کرد.

[۱] این کتاب به همت نشر مرکز با ترجمه کامبیز عزیزی به زبان فارسی ترجمه و در بازار کتاب ایران عرضه شده است.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار