کد خبر: ۴۴۵۵۲۴
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۴ 21 June 2017
 روزنامه ایران در گزارشی در گفت وگو با سید ابوالفضل کاظمی یکی از همرزمان شهید چمران نوشت: یکی از بزرگترین ویژگی‌های شهید چمران که کمتر به آن توجه شده این است که او از زمان خودش جلوتر بود. البته من شخصاً دلیل آن را در اخلاص ایشان می‌دانم وبرایش یک رابطه معنوی تصور می ‌کنم.

روح لطیف یک فاتح فروتن

در ادامه در گزیده ای از این گفت وگو می خوانیم: 
** اگر بخواهید شهید چمران را در یک جمله خلاصه کنید چه می ‌گویید؟
می ‌گویم «چمران از زمان خودش جلوتر بود» او درک بالایی از مسائل داشت و رویدادها را پیش‌ بینی می‌کرد و برای همه چیز تحلیل داشت. در ماجرای نا آرامی ‌های کردستان، معتقد بود، موضوع کردستان، موضوع اختلاف شیعه وسنی نیست، بلکه موضوع قدرت طلبی و سهم خواهی گروهک ‌هاست. ایشان همچنین معتقد بود این گروه ها ریشه ‌ای در میان مردم منطقه ندارند و با ایستادگی و مقاومت می ‌توان براحتی آنها را پس زد، که همین‌ طور هم شد. البته من شخصاً دلیل آن را در اخلاص ایشان می ‌دانم وبرایش یک رابطه معنوی تصور می ‌کنم.

** ماجرای موتور سواران چه بود؟
چند روز بیشتر از جنگ نگذشته بود که فردی به نام «علی عباس» یکی از سران عملیات سازمان امل به جبهه جنوب آمد. ایشان بعدها به شهادت رسید و الان در بهشت زهرا(س) دفن است. 19 نفر دیگر همراه ایشان آمد ه بودند که اغلبشان رشید و ورزیده بودند و در استفاده از سلاح آرپی جی مهارت داشتند. چمران از دیدن ایشان خیلی خوشحال شد و یکی یکی آنان را بغل کرد و رو به من گفت: علی عباس و همرزمانش از لبنان آمده‌ اند تا در کنار ما بجنگند. بعد دو روز علی عباس به شهید چمران می‌ گوید؛ نفرات من آرپی جی زن هستند ولی چون اقلیم اینجا با جنوب لبنان فرق دارد و فاقد پستی و بلندی بوده و زمین آن صاف ودشت است نفرات ما در معرض دید و آسیب هستند. برای جبران این نقطه ضعف نیاز به موتور سوار‌های نترس و مسلط داریم تا بچه‌ های مارا برای شکار تانک جلو ببرد و بموقع هم به عقب برگرداند. شهید چمران موضوع را با من درمیان گذاشت. من آمدم تهران چهل نفر موتور سوار را جمع کردم و به منطقه بردم. تعدادی از این افراد در قید حیاتند. همین افراد در شکار تانک ‌های دشمن بسیار مؤثر واقع شدند و 17 نفر از همین ‌ها به شهادت رسیدند. برخورد شهید چمران با تک تک آنها به‌گونه ‌ای بود که همگی تحت تأثیر فضای حاکم برجبهه‌ ها جذب فرهنگ ایثار و شهادت شدند. خود این عده با آموزش لبنانی ‌ها آرپی‌جی زن‌ های قهاری شدند و بعدها در ترکیب گردان شهدا منشأ آثار بسیاری شدند. این‌ها همه به‌دلیل برخورد مناسب شهید چمران با آنان بود. 

** کی وکجا با ایشان آشنا شدید؟
من عضو ستاد استقبال از امام بودم، بعد از پیروزی انقلاب در بهمن 57 یک روز حاج مهدی عراقی به من گفت؛ سید موتور داری؟ گفتم؛ بله! گفت؛ آن آقایی که کلاه پوستی سرش است تازه از لبنان آمده می ‌خواهد برود و پدرش را در محله عودلاجان ببیند. من ایشان را رساندم. در این رفت و آمدها که چند بار اتفاق افتاد با هم صحبت کردیم و زمینه رفاقت فراهم شد، تا اینکه قصه گنبد پیش آمد و دکتر عزم آنجا را کرد. محمد بروجردی به من گفت؛ تو هم برو! من هم دکترچمران را در این سفر همراهی کردم. وقتی آنجا بودیم گفتند حمله کرده ‌اند به لاهیجان از همان جا رفتیم لاهیجان، آنجا گفتند مهاباد و سنندج شلوغ شده است. ما هم خودمان را رساندیم به آنجا بعد آقای مهندس بازرگان –رئیس دولت موقت – ایشان را گذاشت معاونت انقلاب، من هم از طریق ایشان به نخست‌ وزیری راه پیداکردم.

** خاطره‌ ای از روزهای اول جنگ دارید؟
از جمله اقدامات بسیار مفید و کارساز ایشان بلافاصله بعد از جنگ تشکیل ستاد جنگ‌ های نامنظم با حضور افراد کارآمد بود. در این ستاد افرادی همانند؛ سید مجتبی هاشمی، جوادغنچه، مرحوم رضا ارومی، آقای تهرانی و شاهرخ بودند که تیمی قوی در روزهای اول جنگ به حساب می ‌آمدند. دکتر در تشویق آنان می ‌گفت: حالا که قوی هستید، خوب است از قدرت خود در راه دفاع از کشوراستفاده کنید.

** رابطه دکتر چمران با تیپ ‌های داش مشدی چگونه بود؟
یک بچه محل داشتیم به نام ناصر فرج ‌الله، ایشان موتور سوار بود، آقای چمران از او خوشش آمده بود. یک روز جلوی مسجد صفاری ایستاده بودیم ناصر به شوخی به دکتر گفت؛ مردش هستی با موتور بیایی جنوب؟ دکتر گفت هستم، سوار ترک موتور شد و تا اهواز رفتند دکتر چمران طوری با اطرافیانش برخورد می ‌کرد که انسان احساس خودمانی وصمیمیت با او داشت و داش مشدی ‌های تهران هم که مرام شناسند شیفته و مریدش شده بودند. جاذبه دیگر دکتر چمران که همه را جذب خودش کرده بود اینکه پای کار بود و همپای نیروی عادی می ‌دوید و همه جا می ‌رفت. از آن تیپ فرماندهانی نبود که عقب بایستند و نیرورا جلو بفرستند. بلکه گاهی خودش از نیرو جلوتر بود. وقتی می‌ گفتیم آقا دشمن یک خط در رقابیه یا در دب حردان زده و آماده هجوم است، می ‌گفت باشد فردا برویم تا ببینیم. خودش می‌آمد خط موقعیت را می ‌سنجید و اگر لازم بود به همراه نفرات معدود همراهش به درون جبهه دشمن نفوذ می‌ کرد.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار